ريحانهريحانه، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 5 روز سن داره

مادری می کنم...

اولين سختی های مادر شدن

1392/10/3 13:16
نویسنده : مامان
176 بازدید
اشتراک گذاری

عزيز مادر سلام

جمعه شب منو خيلی ترسوندی و يه لحظه فکر کردم دارم تو رو از دست ميدم. اينقدر گريه کردم و غصه خوردم که نگو. تازه فهميدم مادر شدن و مادر بودن يعنی چی! صبح شنبه اول وقت رفتم يه آزمايش بتای تيتر دادم و بعد رفتم سونو گرافی پيش دکتر ناديا نظری که ماجرايی داشت برای خودش ولی شکر خدا گفتند که همه چيز خوبه و الحمدلله ضربان قلب شما هم ديده شد البته بابا جون هم همراهم بودند و به شدت نگران حالت.

يکشنبه هم مشکل ادامه داشت و پيش خانم دکتر حجتی رفتم و ايشون دو هفته استراحت بهم دادند. البته من فقط اين هفته نميرم چون نمی تونم زياد مرخصی بگيرم. ديروز هم اربعين بود و مامان سيمين جون و بابا اکبر عزيز مثل هر ساله شوله زرد می پختن که رفتيم اونجا ولی من مثل هر سال نتونستم کمک کنم.

عزيزم اميدوارم سالم و صالح باشی.

پ ن: عزيزم می دونستی که من و بنفشه و محبوبه با هم باردار شده بوديم ولی متاسفانه بنفشه ديروز بچه اش رو از دست داد. خيلی براش دعا کن که خدا زود زود يه نی نی سالم بهش بده.

پ ن2: ديروز اتفاقاتی افتاد که دل مادر خيلی شکست و خصوصی برات می نويسم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

خاله مریم
6 دی 92 1:37
خیلی مراقب خودت باش عزیزم استرس هم اصلا نداشته باش. فالله خیر حافظا!