پاگشای ريحانه بانو
بابا محسن برای این که شما را پاگشا کنند و ما به خانه شان برویم نهار همه را به رستوران شاندیز دعوت کردند و روز خاطره انگیزی بود . تا قبل از این روز من کمتر به شما شیر می دادم یعنی شیر را می دوشیدم و مامان سیمین به شما می دادند زیرا در روزهای اول اینقدر سخت شیر در گلویت می پرید که من از وحشت فقط جیغ می زدم و گریه می کردم و بسیار می ترسیدم. الان هم با هزار سختی به تو شیر می دهم و هنوز می ترسم و تو گاهی کارهای ترسناک می کنی.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی