ريحانهريحانه، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 5 روز سن داره

مادری می کنم...

هفته پرهیاهو و مادری که استاد می شود

1392/7/7 14:02
نویسنده : مامان
106 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز مادر سلام

هفته ای که گذشت بسیار هفته سختی بود و من به شدت مشغله داشتم. مادر و پدر بابایی سفر هستند و عمه جان شما منزل ما هستند که این هفته به شدت مریض بود و تمام وقت در بیمارستان و دکتر بودیمناراحت

دو روز پیش ساعت سه نیمه شب با صدای بابایی از خواب بلند شدم و دیدم بابا جون به شدت در حال سبزهستند. اینقدر ترسیده بودم که نمی دونستم چی کار کنم. فردای اون روز به دکتر رفتند و دارو خریدند.

مجید و محبوبه از رشت آمده بودند و باید به دیدنشان می رفتیم.خنثی

سرکار به قدری سرم شلوغ بود که وقت تلفن زدن به بابایی را نداشتمگریه

از پیام نور بهم زنگ زدند و خواستند که برای تدریس بروم و خدا رو شکر نتیجه بخش بودلبخند

در آزمون دکتری پردیس علم و صنعت پذیرفته شدم و با استاد هم صحبت کرده بودم که به علت هزینه بالای آن از رفتن انصراف دادم. البته استخاره کردم که بسیار بد آمدتعجب

خلاصه هفته ای بود که نگوووووووووووووووو و نپرس...!

ان شاالله فردا برای اولین جلسه سر کلاس می روم. برای مادر دعا کن که بتواند حق دانشجویان را ادا کند و زکات علمش را بدهد. راستی چهار درس تدریس می کنم: فولاد و بتن، طراحی معماری و زبان تخصصی. قرار بود با خاله نگار همکار شویم که نشدافسوس

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

خاله مریم
11 مهر 92 10:14
استادیت مبارک عزیزم
خاله نگار هم همین درسارو تدریس میکنه که!! چقدر هم سخته!! دیگه اینا درسای دیگه ندارند؟؟؟
موفق باشی عزیزم.


ممنونم مریم جونم، به پای شما و موفقیت هات که نمی رسیم