عرفه حسین علیه السلام
کعبه گفت آقا کجا ؟ پیشم بمان/ سوره ی حجی شب قربان بخوان/ گفت حج عشق ، حج اکبر است/ هدی من خون گلوی اصغر است / در منای کربلا هفتاد وچند/ حلق اسماعیل من آماده اند/ می روم تا حج عاشورای عشق / نینوایی تا ابد از نای عشق/ می روم تا بشنوم لبیک ها/ از میان نامه ها و پیک ها/ تا حبیب و حر مرا یاری کنند/ نزد یزدان آبروداری کنند/ مسلم از دارالاماره پر زند/ تا به دشت نیزه باران سرزند/ تا که ماه هاشمی سقا شود/ قبله ی دریای حاجت ها شود/ قاسم از جام عسل مستی کند/ با برادر خوب همدستی کند/ تا رقیه گوشواره واکند/ آفتابی در شبی پیدا کند/ تا سکینه بشنود از خون و سنگ / قصه هایی تازه از میدان جنگ/ خواهرم استاد همدردی شود/ اسوه ی عشق و جوانمردی شود/ تا بخوانم کهف و تفسیرش کند/ غصه ی خون گلو پیرش کند/ خون بجوشد در رگ مختارها/ تا ظهور حق بروید یارها/ کعبه گفت : آری برو در دامنت/ بس شکفته کعبه هایی چون من ات/ می چکد خون از سخن های دلت / عصر عاشوراست حل مشکلت/ روی نیزه بی کفن احرام بند/ نعل آن ده اسب هم آماده اند/ کعبه اشکی ریخت با اندوه و آه/ رفت تا برتن کند رخت سیاه