ريحانهريحانه، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره

مادری می کنم...

پس از چند روز...

عزیز دل مادر سلام حدود 20 روزی می شود که به اینجا سر نزدم. در این مدت کارهای زیادی انجام داده ام. مجدد پیش دکتر حجتی رفتم. الان روزی چهار قرص می خورم. (فولیک اسید، ویتامین ای و زینک، متفورمین، دوفستون) . امیدوارم زودتر بیایی اما بابای عزیز شما می گوید برخواسته ات پافشاری نکن تا خدا هر وقت صلاح می داند فرزندی سالم و صالح نصیبمان کند. امیدم به خداست. این ترم دانشگاه هفته آینده تمام می شود و شکر خدا با موفقیت سپری شد. امیدوارم بتوانم ترم بعد هم واحد بگیرم و به تدریس ادامه دهم. هنوز برای دکتری ثبت نام نکرده ام و نمی دانم بکنم یا نه زیرا وقتی برای خواندن ندارم. برای مادر دعا کن که بتواند تصمیم درست را بگیرد. بابا هم سخت مشغول کار و دانشگاه اس...
12 آذر 1392

خاله مریم مادر شد

عزیز دل مادر سلام خدا رو شکر بعد از 9 ماه سختی و صبر نی نی خاله مریم دنیا اومد. منم دیروز صبح به محض این که شنیدم فارغ شده رفتم بیمارستان قمربنی هاشم دیدنش. یه گل پسر ماه خدا بهش داده که ایشالا مامانش رو اذیت نکنه. دیشب خواب تورو دیدم عزیزکم. اینقدر این خواب زنده بود که هنوز حسش می کنم. در عالم خواب شما یک پسر سفید و توپول بودی حالا موندم تو واقعیت چه جوری خواهی بود؟ هر چی باشی امیدوارم سالم و صالح باشی ...
26 آبان 1392

روز نوشت

عزیز دل مادر سلام امسال محرم متفاوت از سال های پیش است. با بابا که حرف می زدیم به این نتیجه رسیدیم که شاید سفر کربلا با آدم چنین می کند که عاشق تر می شود و شیدای حسین (ع) و یارانش. هرسال به عزاداری می رفتیم و در خانه مولا را می زدیم ولی امسال بسیار متفاوت شده است و حال و هوای من و پدرت خیلی فرق می کند. امسال هم مانند سه سال گذشته به همان هیئت میدان هدایت و جلسه دکتر انصاری می رویم و شکر خدا فکر می کنم جز معدود جلساتی باشد که روح عاشورا را یاد می دهند یعنی قرآن و خوشبختانه از اشعار نا مناسب و به اصطلاح گریه در آور خبری نیست! دکتر انصاری امسال تفسیر سوره واقعه را دارند(سه سال گذشته تفسیر سوره شوری بود) و نکات عجیبی را یادآوری می کنند که گاهی...
19 آبان 1392

باز دلم تنگ محرم شده ارباب

عزیز مادر محرم نزدیک است و من دلم هوایی شده است! امیدوار بودم امسال با تو در عزاداری ها شرکت کنم که شرایط مهیا نشد. امیدوارم بیایی هرچه زودتر. البته ماه محرم و صفر به حرمت آقا دعوت نامه نمی فرستیم احتمالا. اگرچه پرسیده ام و گفته اند که از نظر شرعی هیچ اشکالی ندارد. امید به خدا پرسید از قبیله که این سرزمین کجاست؟ این سرزمین غم زده در چشمم آشناست این سرزمین که بوی نی و نیزه می دهد این سرزمین تشنه که آبستن بلاست گفتند: عقر بابل و طف ... شاطی الفرات گفتند: قاضریه و گفتند: نینواست دستی کشید بر سر و بر یال ذوالجناح آهسته زیر لب به خودش گفت: کربلاست! طوفان وزید از وسط دشت ناگهان افتاد پرده، دید سرش روی نیزه هاست زخ...
11 آبان 1392

روز نوشت

سلام عزیزکم دعوت نامه برایت فرستادیم. امیدم به خداست و متوسلم به مولا پنج شنبه این هفته عید غدیر است و مراسم عقد میلاد پسردایی من. ان شاءالله اگر خدا بخواهد قصد داریم به رشت برویم. این هفته به شدت سرما خورده بودم و روز دوشنبه به خاطر بد بودن حالم نتوانستم کلاس آخر را برگزار کنم و آن را کنسل کردم. الان هم به شدت زیر دلم درد می کند. امیدوارم به زودی بیایی.
30 مهر 1392

مادری که هنوز آماده مادری نیست!

عزیزکم سلام این ماه هم به خاطر وقفه پیش آمده به دکتر رفتم و باز آزمایش و ...! جواب های آزمایش نشان از چیزهای خوبی ندارند و می گویند که بدن مادر دچار اختلالاتی شده و فعلا نمی تواند تو را پذیرا باشد. دلم گرفته گلکم! همه چیز برای آمدنت مهیاست اما خدا نمی خواهد. خود را به دستانش سپرده ام و از او خواسته ام هر زمان لیاقت مادر شدن را دارم تو را به ما عطا کند. هفته آینده باید پیش دکتر دیگری بروم و با او هم مشورت کنم. هنوز دارو ها را شروع نکرده ام. این بار هم متوسل به امام رضا شدم چون خداوند امام جواد را هم دیر به ایشان عطا کرد و من هم از ایشان می خواهم در حقم دعا کنند تا به زودی فرجی در کار بشود. دعایم کن عزیزم   ...
27 مهر 1392

عرفه حسین علیه السلام

کعبه گفت آقا کجا ؟ پیشم بمان/ سوره ی حجی شب قربان بخوان/ گفت حج عشق ، حج اکبر است/ هدی من خون گلوی اصغر است / در منای کربلا هفتاد وچند/ حلق اسماعیل من آماده اند/ می روم تا حج عاشورای عشق / نینوایی تا ابد از نای عشق/ می روم تا بشنوم لبیک ها/ از میان نامه ها و پیک ها/ تا حبیب و حر مرا یاری کنند/ نزد یزدان آبروداری کنند/ مسلم از دارالاماره پر زند/ تا به دشت نیزه باران سرزند/ تا که ماه هاشمی سقا شود/ قبله ی دریای حاجت ها شود/ قاسم از جام عسل مستی کند/ با برادر خوب همدستی کند/ تا رقیه گوشواره واکند/ آفتابی در شبی پیدا کند/ تا سکینه بشنود از خون و سنگ / قصه هایی تازه از میدان جنگ/ خواهرم استاد همدردی شود/ اسوه ی عشق و جوانمردی شود/ تا بخوانم کهف و...
27 مهر 1392

در حسرت زیارت مولا نشسته ام

سلام گل مادر قرار بود هفته آینده برای روز عرفه مانند سالهای گذشته مشهد باشیم ولی یک اتفاق بد افتاده و بابایی می گه که صلاح نیست بریم مشهد. متاسفانه بالاخره صبر ... خانوم لبریز شده و می خواد جدا بشه و گویا الان اومده خونه مامان نسرین ایناست. بنده خدا مادر و پدر نداره و همسرش نامردی رو در حقش تمام کرده. به حق این روزای عزیز از خدا می خوام فرجی تو کارشون بشه و زندگیشون سر و سامان بگیره. بابایی هم می گه ما بریم مشهد ممکنه شرمنده بشه و اذیت باشه اگرم جای دیگه ای غیر خونه مامان نسرین بریم اونا ناراحت میشن خلاصه ما موندیم و حسرت زیارت. البته نمی خوام به خاطر یه کار مستحب ما دل کسی بشکنه! خدایا این زیارت از دور رو از ما بپذیر: السلام علی علی...
16 مهر 1392

یا جواد الائمه ادرکنی

سلام نفس مادر امروز سالروز شهادت امام جوان و جواد ماست. امیدوارم به حق این امام عزیز شما هم فرزند سالم و صالح و اهل علمی باشی و باعث فخر شیعه. بابا محسن اینا از سفر برگشتند. و ما بالاخره رفتیم که بعد از دو هفته به کارها و زندگیمون برسیم. خدا رو شکر!
14 مهر 1392